رمان های «سنگ لحد» و «خرشیفتگی» به دومین چاپ رسیدند
دو رمان «سنگ لحد» نوشته ساسان فقیه و «خرشیفتگی» متن بهاءالدین مرشدی بهتازگی توسط انتشارات آوند علم به چاپ دوم رسیدهاند . اینکتابها از عناوین گروه «نقطه سرخط» هستند که اینناشر در قالب آن , داستانهای نویسندگان ایرانی را چاپ می کند .
«سنگ لحد» , قصه یکپسر جوان وسواسی است که در قالب روایتی فانتزی و رمزآلود ارائه شده شدهاست . ساسان فقیه نویسنده اینکتاب متولد سال ۱۳۷۲ در نوشهر و دانشآموخته کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی است . وی با مطبوعات همکاری دارد و سال ۹۷ , نمایش «سنگها برای آنتیگون» را روی صحنه موفقیت .
انوش شخصیت اصلی داستان «سنگ لحد» , ۱۴ سال دارد و ساکن تهران است . وی ۱۴ سال پیش بابا خود را از دست داده و فقط فرد زندگیاش مادرش است که در چالوس زندگی میکند . انوش به موبایل اعتقاد و باور ندارد و هرکس کارش دارد می بایست به منزلش زنگ بزند . یکروز که همه نحسیهای ممکن به سر انوش نازل میگردند , روی پیامگیر تلفن خانهاش پیامی عجیب میشنود . سولماز دختری که انوش او را دوست دارد , پیام فرستاده و گفته صدای عجیبی تمام دیشب از پنجره اتاقش شنیده میشده است . . .
کتاب داستان پیشرو درباره قبلی و حال است . زیرا انوش با شنیدن صدای عجیب , میترسد و هول میکند . او اینصدا را ۱۴ سال پیش کشته و دفن کرده است . حالا می بایست برود و زمین را بکند تا ببیند جنازه هنوز آنجاست یا نه .
در قسمتی از اینکتاب می خوانیم :
سمت چپ صورتم کاملا سرد شده بود و نفسهای گرمم داشت اسم آهو را روی شیشه محو میکرد که مجدد صدایش توی گوشم پیچید . نباید اشتباهِ شبِ پیشین را تکرار می کردم . سرم را از روی شیشه برداشتم . گوشم را چسباندم به شیشه و چشمهایم را بستم . وقتی گوشم را به شیشه بخار گرفته پنجره چسباندم , خیسی و سرما از لابهلای صدایی که از بیرون میآمد توی گوشم پیچید . خودش بود . مطمئن شده بودم . سرم را از روی شیشه برداشتم . با کفِ دستم بخارِ روی شیشه را پاک کردم . دیگر هیچچیز روی شیشه فقدان , نه قلب و خیر اسمِ آهو . کفِ دستم خیس شده بود . سرم را به شیشه پنجره نزدیک کردم . صدا هنوز میآمد . خارج بدون نور بود و تقریبا هیچچیزی معلوم فقدان . باران بیوقفه میبارید . کمی سایه افتاده بود روی شیشه و نمیتوانستم بیرون را ببینم . سرم را نیز که نزدیک پنجره میکردم تا سایهها محو بشوند , از گرمی نفسهایم شیشه بخار میگرفت .
چاپ دوم اینکتاب با ۱۴۶ برگه , شمارگان ۵۰۰ نسخه و بها ۳۴ هزار تومان منتشر شده شدهاست .
رمان «سنگ لحد» هم برداشتی آزاد از کتاب داستان دنکیشوت اثر سروانتس نویسنده شهیر اسپانیایی است . شخصیتهای اینرمان نیز همانشخصیتهای دنکیشوت هستند ; با اینتفاوت که قاطر سانچو خادم دنکیشوت و اسب دنکیشوت هم در قصه حضور دارند و تاثیرگذارند .
قاطر اینداستان , از نظر دنکیشوت بازدارنده ظهور صلح و متانت در جهان است و اسب خودش نیز نماینده ذهن ها عمومی است . خر سانچو در اینداستان از اینجهت اهمیت دارااست که وضعیتهای ماجرا همگی خر اندر خر یا این که به قول معروف خر تو خری میباشند .
بهاءالدین مرشدی مولف اینکتاب که ۶ رمان و مجموعهداستان در کارنامه دارد , اینکتاب را سال ۱۳۸۷ متن است ; زمانی که به قول خودش نو ۳۰ ساله شده بوده و شور و شوق متعددی داشته است . وی در آندوران اندیشه میکرده میتواند با نوشتههایش جهان را تغییر دهد ; درست مثل دنکیشوت .
در جزو رمان «خرشیفتگی» می خوانیم :
ولی رئیس از اسبش افتاد البته تا جایی که از ابعاد ماجرا پیداست , از اصل نیافتاده . خودم رئیس رو چک کردم .
( اینجانب به عنوان خر سانچو شهادت میدهم که سانچو از دور مدیر رو چک کرد و تا جایی که معلوم بود هنوز رئیس از اصل نیفتاده . )
_ وا! خر سانچو جون میبینی چه کارایی دستته . به جای این کارا یهکم به من اعتنا کن .
اما باید اذعان کنم که اسب رئیس داره از آب گلآلود ماهی میگیره .
_ وا! سانچو جون گفتی آب , من تشنمه .
اما من هم یک جواب دندانشکن به اسب مدیریت دادم .
_ خب برو آب بخور .
اسب سانچو در حالی که تمام توجهش معطوف به خر من بود , رفت که آب بخوره و صحنه رخداد رو ترک کرد و البته بهدلیل همین امر که اون نیز جزوی از ماجرای تصادف بوجود آمده بود و صحنه را ترک کرده بود , مقصر شناخته شد و قرار بر این بود که تنبیه بشود .
چاپ دوم اینکتاب نیز با ۱۴۶ صفحه , شمارگان ۵۰۰ نسخه و ارزش ۳۲ هزار تومان عرضه شده است .
بدون دیدگاه