سه گانه «سورنا» چاپ شد
دو جلد نخستین سهگانه «سورنا» نوشته مسلم ناصری بهتازگی بوسیله نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شدهاند . جلد نخستین اینمجموعه «سورنا و جلیقه آتش» و جلد دوم «سورنا و تابوت ققنوس» اسم دارد .
داستان اینسهگانه درباره شاهزادهای ایرانی بهنام سورنا است که در مجموع , یک اثر فانتزی و اساطیری است و بسیاری از قهرمانان افسانهای ایرانی در آن حضور دارند . سورنا نیز شاهزادهای است که پدرش او را از خویش رانده و ایناتفاق سبب میشود شاهزاده موردنظر سرنوشت عجیبی داشته باشد .
جلد اولیه اینسهگانه , سال ۱۳۸۲ چاپ شده بود و برای چاپدوباره در قالب یکسهگانه , مورد بازبینی قرار گرفت و هم اکنون در کنار جلد دوم اینسهگانه به چاپ رسیده است . بهگفته مولف اثر , مخاطب نوجوان در اینسهگانه با شاهزادهای روبرو است که از رفاه و آسایش زده میگردد و سه رویکرد را در پیش میگیرد ; اولین رویکردش , سفر به خویشتن است که جلد اول را دربرمیگیرد . در جلد دوم , او رویه کمک به دیگران را در پیش میگیرد که به معنی کمک به پدرش است و در جلد سوم نیز به جامعه کمک می کند که یعنی سعی دارد با غلبه بر پلیدیها , جامعه و اطرافیانش را نجات دهد .
سومین جلد این سهگانه هم «سورنا و حوض اناریها» اسم دارد که پس از ایندو کتاب منتشر می شود . طراحی و تصویرگری مجلدات اینسهگانه توسط پژمان رحیمیزاده انجام شده و میگردد .
«سورنا و جلیقه آتش» اولینکتاب اینسهگانه , ۲۲ فصل دارد که در قسمتی از آن می خوانیم :
آب چنان می خروشید و به هم میپیچید که میشد حدس زد رودی بسیار عمیق پیش رویشان است . در میان غرش سهمناک آب سورنا فریاد زد : «تنها راه نجاتمان همان صخره داسیشکل است . بیا بپریم آنطرف . »
سورنا زمانی مطمئن شد جای کتاب محکم است اعلام کرد : «بعد از من بپر . هیچ ترسی ندارد , فقط به پایین نگاه نکن . » دستانش را مشت کرد و فریادزنان با جهشی بلند پرید . یاربخت چشمانش را بست تا سقوط اورا در رودخانه نبیند .
اینکتاب با ۲۴۰ صفحه , شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و ارزش ۲۹ هزار تومان منتشر شده شدهاست .
«سورنا و تابوت ققنوس» هم بهعنوان جلد دوم سهگانه «سورنا» در ۲۶ فصل نوشته شده شدهاست . قسمتی از اینکتاب بهترتیب زیر است :
آرشین کمانش را بالا برد و به دخترها اشاره نمود و همگی راه افتادند . سورنا میان لاشههای حیوانات عجیب و دخترهایی که جزغاله شده بودند قدم میزد و همراه با دخترها به سوی قلهای میرفت که در دوردست دیده می شد . به کلمههای آرشین فکر می کرد . کشمار , گنج فرورفته میان لجنزار , دخترکان زنده به گور . دور می شد که صدای آتشزر را شنید : «سرورم منرا با این دخترها تنها نگذارید . »
دخترانی که دورتادور او ایستاده بودند , خندهکنان گفتند : «از ما میترسی؟»
آتشزر آب دهانش را فرو داد .
اینکتاب نیز با ۲۴۰ صفحه , شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۹ هزار تومان منتشر شده شدهاست .
بدون دیدگاه